بی سر و سامان

گاه نگاشت های یک بی سامان

بی سر و سامان

گاه نگاشت های یک بی سامان

گل برای گل

تو شلوغی سر شب شهر

بعد از حدود۱۵ ساعت کار

میرم سمت گل فروشی تا براش گل بخرم

سه تا دسته گل انتخاب میکنم

رنگ مورد علاقشم تو گلا برمیدارم

گل فروش که سال هاست باهاش اشنا شدم

گل ها رو  به طرز قشنگی می پیچه

تشکر میکنم 

و تو همون شلوغی سر شب پیاده راه می افتم

و به ایستگاه تاکسی ها خودمو میرسونم

راستش خجالت میکشم تو اون شلوغی 

مخصوصا با وجناتی که من دارم

گل به دست تو خیابون را برم

دعا میکنم بتونم تو صندلی جلوی ماشین بشینم

تا حداقل نوشته خاص روی گل رو که نوشته همیشه در قلب منی رو کسی نتونه بخونه

اما از شانس نه تنها صندلی عقب قسمتم میشه 

که یه اشنا هم کنارم میشینه

گل رو پایین تر میگیرم و سعی میکنم طوری بگیرم که کارتشو نتونه بخونه

و سر حرف رو هم باز میکنم تا نتونه روی گل تمرکز کنه

بالاخره به مقصد میرسم

چند دقیقه تا خونه پیاده گز میکنم

زنگ میزنم وطوری گل رو میگیرم که از پشت ایفون معلوم نشه

تو که میرم او  مناسبت گل رو میپرسه

به کارت روی گل اشاره میکنم و میگم

چون همیشه در قلب منی

رصایت مندانه میخنده

...

روز بعد بین کلامش میگه که انتظار داشته براش گل بخرم



پی نوشت

۱. برای خانوم ها حتما گل بخرین، یه شاخه هم که شده بخرین، این خریدن رو هم کاملا بی مناسبت و غیر منتظره انجام بدین و مطمئن باشین که چند هزار برابر قیمت گل تو زندگیتون رضایت دریافت میکنید

نظرات 1 + ارسال نظر
فرانک چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت 15:13 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

سلام ....
به به .....
اینجا چه خبره.....
چه مرد خوبی .....

دوست جان من رمزی نمینویسم....
فقط قبلیارو رمزی کردم...
چیزی خاصی نبوده...

هوم؟ مرد خوب؟ کو کو؟ کجاست؟ تو به من نشونش بده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.